است
این یک گوزنه .... من بهش میگفتم ببی (ب بعی) حالا گه بیشتر باهاش دوست شدم و بیشتر سوارش می شم بهش می گم است (اسب) با صدای پیتکو ای ای ای 4شنبه ای وقتی مامان و بابا دی (بابائی) داشتن اوزوزون (تلویزیون)نگاه می کردن همون فیلم مهرنوشو من با اسب رفتم توی گنجه آخه گنجه رو باید بذارین اینجا که من سرم بخوره توش اصلا شماها مواظب نیستین دارین چی کار می کنین نگفتین سرم خدای نکرده زبونم لال بشکنه واااااااااااااااااااااا خودمون مامان چقدر قربون صدقم رفتااااااااا
السلام عیلک یا علی بی حسین علی اصغر
برقی
دیشب بابا جون و مامانی اومدن پیشمون به باباجون همین طور که اسبم رو نشون دادم گفتم: بابا زون بابادی برقی است مامانی دتو ابت اس (دکتر شریت قرص) دتو دس نزن
هم خوانی شعر توی ده شلمرود
مامان :توی ده شلملرود ؟ من: حسنی بلا مامان : حسنی تک و تنها بود مامان :حسنی نگو ... من :بلااااااا مامان :بلا بگو تنبل تنبلا بگو موی بلند روی سیاه ناخون دراز ... من: وا وا وا (با تکون دادن دست) مامان :نه فلفلی (تند) نه قلقلی (پامو قل قل می کنم ) نه مرغ زرد ... من: تاتویی مامان : هیچ کس باهاش رفیق ... من : نیسته مامان :تنها روی سه پایه نشسته بود تو ... من : آیه مامان : باباش می گفت حسنی میای بریم حموم من : نه نه نه مامان : سرت و می خوای اصلا کنم من : نه نه نه ...
کات همون کارت
من با کات ویزیت حال نمی کنم باید من کارت و عابر بانک باشه فقط و فقط باز هم که دارم به مامان می گم "مامان کات" مامانی خسته می شه و یه نگاه از نوع جدیدش می ندازه بهم ...! ...
شهادت انیس النفوس تسلیت به صاحب زمان
با وجود این پسر خاله بلاااااا بایدم اسباب بازی های من بره پشت گنجه ,تاب جم شه و ... ...