نفسم نازنین زهرانفسم نازنین زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره
وصالوصال، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

نانازم گل نازم همش بهش می نازم

بفرما دون .............دردانه مامان

همین طور که مامان و بابا مشغول حرف زدن بودن منم از فرصت استفاده کردم . بله همه چیر مهیاست برای ... رفتم سراغ کابینت و گندم و جو پاش دادم برای خودم و شروع کردم به خوردن . مامانم که داشت توی آشپرخونه کاراشو می کرد هی به بابام می گفت هوای دختر رو داری بابام می گفت خیالت جم دارم می بینمش . خیالت جم همان و یهو مامانم اومد و .....   ...
11 آذر 1392

پارسا

قشنگ تر از پریا تنها تو کوچه نری آ        همسایه دزدند نازگل منو می دزدند معرفی می کنم  پارسا دوستمه. مامانش دوست مامانمه . اومدند خونه ما با هم بازی کنیم .پارسا توپ زیاد دارم بردار بازم . اصلا برای خودت... مامان پارسا گفت که من خیلی مهربونم . پارسا بانوچ منو خیلی دوست داشت اصلا پیاده نمی شد منم چیزی بهش نگفتم گذاشتم حالشو ببره . پارسا هووراااا   ...
22 آبان 1392

مدل های جدید خوابم

جلوتر ژست های خوابم رو مشاهده کنید... وقتی خیلی خوابم بیاد...   وقتی دارم خوابم مامانم رو می بینم و ...   حالا شاید دلم هوای مامانم رو کرده دیگه می خوام بیدار شم ....   می دونید سرانه مطالعه در کشور ما خیلی کمه من می خوام جبران کنم ...   دیگه ...         ...
17 شهريور 1392

می خواره

وقتی با مامان و بابا رفتیم فروشگاه بابام منو گذاشت توی سبد خرید . همین طور که دور می زدیم یک بسته ددستمال کاغذی به من  دادن که سرم گرم بشه منم شروع کردم به کشیدن اون به لثه هام . بعد از مدت طولانی به خودشون اومدن دیدن من کلی از  جعبه رو خوردم   ...
10 شهريور 1392

ماجرای قطار

بعد از ماه پربرکت خدا من و مامانی و عزیز رفتیم کرمان اونم با قطار ولی من اولش کمی آبرو داری کردم شب که شد نا دلم خواست نق و نوق کردم بچه ها توی راه روی واگن بازی می کرند که یکیشون اومد و به با من با لهجه شیربن کرمونی می گفت بخند اخمویی نباش. تا اینکه رئیس قطار (بماند)اومد و برای من بانوج(بهنوش)بست منم رفتم و اون تو تا خود کرمان خوابیدم خونه خاله دوباره اذیت کردم و اونا هم برام بانوچ بستن هههههه ههههه کرمان در ادامه ...         ...
25 مرداد 1392

بانوچ یا بهنوش

شاید این کلمه رو چندین بار شنیده بودم ولی اصلا بهش اهمیت نمی دادم تا اینکه ناناز خانوم خواب واقعیش رو تا 5 ماهگی توی همین بانوج ها داشت . از ماه رمضان بود عزیز هم توی خونشون یکی احداث کردند و ما با دختر همیشه می رفتیم اونجا و از امکانات استفاده می کردیم. ...
15 خرداد 1392