است
این یک گوزنه .... من بهش میگفتم ببی (ب بعی) حالا گه بیشتر باهاش دوست شدم و بیشتر سوارش می شم بهش می گم است (اسب) با صدای پیتکو ای ای ای 4شنبه ای وقتی مامان و بابا دی (بابائی) داشتن اوزوزون (تلویزیون)نگاه می کردن همون فیلم مهرنوشو من با اسب رفتم توی گنجه آخه گنجه رو باید بذارین اینجا که من سرم بخوره توش اصلا شماها مواظب نیستین دارین چی کار می کنین نگفتین سرم خدای نکرده زبونم لال بشکنه واااااااااااااااااااااا خودمون مامان چقدر قربون صدقم رفتااااااااا