با مامانی و بابایی رفتیم پابوس امام رئوف یک چهارشنبه چهارشنبه بارونی بعدش دیدن خاله مرضی دوست دوران دانشگاه مامان که از یزد اومده بودو چادر بهم میاد ؟؟ ...
اسباب بازی های ناناز خانوم درحالیکه خودش مرتب کرده روی صندلی یک اسباب بازی جدید که مامانم خرداد 93 با خاله مریم رفتن خریدن اما... من دارم مرداد بازش می کنم . مامانم حتما دلیلش رو می دونه ...
سلام به ققلی ها امروز من با چند تا دوست جدید آشنا شدم. اولیل عارفه بود که منو بغل کرده . نمی دونم چرا همه با هم نیومدن عکس بگیرن . بابا زود باشین بیاین ... من که با آلاله عکسمو گرفتم. دوست دارین ورق بزنید ؟ طه جان خودتو کنترل کن فقط در حد سیب لبخند بزن عزیزم . ...
این کیمیاست . مامان و بابای کیمی جون دختر عمو و پسر عموی مامانم هستند. کیمیا آب میوه رو بهت نمی دم .اصرار نکن دیگه عزیزم. دوست دارین ورق بزنید؟ کیمیا بیا اینو گاز بزن ...بیا بیا . نمی خوری خودم می خورم هااااا ...
روزها که دوان دوان می رم توی حیات عزیز یک ریز دور و بر شیر آب هستم تا یک لحظه باز شه و من آب باری کنم . مامانم میگه خدا نکنه یه قطره بارون بیاد که اگه بیاد من مرتب دنگ و دنگ می زنم توش تا بپاشه توی صورتم بعدش شروع می کنم به خندیدن و سرم میارمپایین که آبو از روی زمین بخورم که جیغ مامانم در میاد . چراااااااااا به هر حال بازی باحالیه هر جا می رم مامانم میاد دنبالم ... دوست دارین عکس هام رو ببینید. ...
با عمه جون رفتیم پارک .امیر مهدی هم اومد کنارم توی کالسکه. امیر جان بفرما توی بغل من .... چی شده از چی تعجب کردی ... مامان من ذوق زد ه شدم ... پسر خوب دستت رو از دهنت در آر بیرون .... دندونت در می کنه خدای نکرده ؟ ...